داستان عشق فوفو و سوشو
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
داستان عشق فوفو و سوشو
نوشته شده در شنبه 24 خرداد 1393
بازدید : 546
نویسنده : جعفر ابودوله

حالا که داشت به زمان جفت گیری خود نزدیک میشد کم کم مسایل جدیدی درون او رشد میکردند. با این سر و وضع امکان نداشت کسی با سوشو جفت گیری کند. او 0 و 1 هایی همسن و سال خود را میدید که خوشحال و خندان با هم در خیابان راه میرفتند. اما کسی با او نبود. او احساس تنهایی میکرد و این احساس تنهایی کم کم باعث شد که ناخنهای او بریزند. تنهایی در آن شهر بیماری خطرناکی بود. وقتی که همه ي ناخنها ریختند نوبت انگشتها میشود که بند بند کنده شده و روی زمین میریزند و بعد از آن دستها و پاها تا وقتی که به سر برسد و بعد از آن 1000 واحد زمانی طول میکشد که یک بدن جدید از زیر گردن بروید. سوشو که این همه طاقت نداشت شروع به گشتن کرد شاید که بتواند یک 1 پیدا کند که با او جفت گیری کند. بسیار پیش می آمد که در خیابان 1 هایی را میدید که توی توالتی، گاراژی، ماشینی به او نزدیکی کرده بودند. وقتی جلو میرفت و خودش را به آنها معرفی میکرد آنها او را به طرز وقیحی از خود میراندند و ادعا میکردند که این "موجود بدبوی زشت" را هیچ وقت و هیچ جا ندیده اند. سوشو خیلی ناراحت میشد. به راستی اگر مادر سوشو که به خاطر زیبایی بیش از حد سوشو انقدر گریسته بود الان سوشو را میدید چه قدر،  چند دریا گریه میکرد؟ شاید آنها واقعا سوشو را نمیشناختند. اما سوشو از این رفتار خیلی ناراحت میشد. هربار که کسی این برخورد را با او میکرد سوشو یکی دیگر از ناخنهایش را از دست میداد و حالا یک ناخن، فقط یک ناخن برای او مانده بود و این طور شد که او تصمیم گرفت دیگر در خیابان جلوی کسی را نگیرد. او تصمیم گرفت خودش را به تقدیرش تسلیم کند و در آن مراسم رقص شرکت کند.

 
این داستان ادامه دارد...

اگر پیشنهادی برای ادامه این داستان دارید آن را کامنت کنید.





مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: